پلی سونوریته
می توان، در درجه اول، پلی سونوریته را هارمونیک آکوردی مدرن یا شاید، به طور
دقیق تر، چندصدایی بودن نامید.
(در صورتی كه از اصطلاح های موجود سر در نمیاورید آن اصطلاحات را در سایت جستجو كنید)
پیشرفت های اکورد ضرورتاکمیتی از صداها
تمییز دو چیز از یکدیگر و صداهایی پیش می روند در نظر گرفت.
بر عکس، پیشرفتهای اکوردی ضرور خودشان، پیشرفتهای ملودیک یک صدای جداگانه را نیز ندارند.
غیبت هر گونه ملودی گرایی در برداشتی عادی، البته، یک نوع ناب” است.
این نوع ناب و آنچه از نظر موسیقایی به آن نزدیک است به هیج وجه شباهتی به موسیقی مردمان غیرغربی در گذشته قبل از قرن هجدهم ندارد.
ملل شرقی، به خصوص آنهایی که موسیقی هنری توسعه یافته ای دارند، با صدادهی همزمان تنهای مختلف آشنایی دارند.
علاوه بر این، آنچنان که پیشتر بیان شد، به نظر می رسد که مردمانی که موسیقی شان در برداشت غربیها کمبود تنالیته داشته است
یا، آنچنان که در مورد سیاه ها صدق می کند، موسیقی شان بر بنیانی کاملا متفاوت تکیه دارد
حداقل سوم ماژور را به مثابه امری زیبا پذیرفته اند .
با این حال، این مردمان تفسیری هارمونیک از آکورد ندارند و از آن به شیوه غربیها لذت نمی برند
بلکه آن را ترکیب فاصله هایی در نظر می گیرند که می خواهند جداگانه بشنوند. بنابراین ترجیح میدهند
آن را در شکل آرپژ به همان شیوه ای اجرا کنند که منشأ آن چنگ و دیگر سازهای زهی مضرابی” بوده است.
در این شکل،
آکورد از دوران باستان برای همه مردمانی که سازهای چندسیمی دارند آشناست.
حتی هنگامی که پیانو در قرن هجدهم بهبود یافت، زیبایی صدای آکوردهای آرپژ در اجرای مرسوم لوت یکی از تأثیراتی بود
که مورد توجه و تحسین قرار می گرفت.
زنجیره هایی از شاکله های بیسمرس و تریادها بر روی هارپ بین سولوی متناوب و بخش های کرال را می توان
در ازبرخوانی های شگفت انگیز و نیمه دراماتیک اسطوره های سیاه پوستان بانو یافت که توسط تریل” ضبط شده است .
البته این توالیهای بسیار ساده رابطه ای با پیشرفت های هارمونیک غربیها پیدا ندارند. در بیشتر
آنها به صورت همصدایی با یکدیگر اجرا می شدند
یا، اگر نه، تحت شرایط خاص به نامطبوع های قوی ختم می شدند، برای مثال به شکل تریتون، وقتی صدا بوده باشد.
که فرایند باز آفرینی دقیق باشد. به نظر می رسد که هدف اصلی کامل بودن
دیدگاهی ثبت نشده است